دوبیتی های 2310 الی 2322
هر کس بباغ رفته خواهد گلی بچیند
یا این که پیش گل ها بی گفتگو نشیند
در زیر آبشاری تن شوی صاف جویی
هر دم تلاش می کرد سر چشمه را ببیند
********
کیست مارا گوشمالی می دهد
درد را در دیر سالی می دهد
نو جوان را ساغر پر پیر را
در خماری جام خالی می دهد
********
بنا گردد اگر بی تاب باشم
چو کشتی بر سر غرقاب باشم
بنا شد گر نبینم روی ماهت
همان بهتر که من در خواب باشم
********
گناه من گناه خام دستی ست
وخامی خود دلیل کهنه مستی ست
من این هایی که می گویم شب و روز
نشان بارزی از خود پرستی ست
********
زبعد مرگ من هرگز نموئید
مرا با آب دریاها بشوئید
هوای من اگر کردید روزی
مرا در گفته های من بجوئید
********
منی که سرپناه خویش بودم
همیشه پیش و نیک اندیش بودم
چو دل با دیگران بستم به خواری
پس افتادم اگر چه پیش بوددم
********
او شعار شکست من می داد
نیستی را به هست من میداد
من اگر در پیش روان بودم
عاقبت کار دست من می داد
********
در کجا غفلتم نمایان شد
از کجا خانه ام بیابان شد
خود نمی دانم این چه رازی بود
خانه راحتم خیابان شد
********
دانه گندمی که بسته شدم
خرمنی از هزار دسته شدم
باز انبار و آتش و سفره
من از این کار خویش خسته شدم
********
کاروان همیشه در راهم
روی در روی چاله و چاهم
خسته ام کرده کاروان داری
من دگر کاروان نمی خواهم
********
هر که دیدم شکایتی دارد
شکوه بی نهایتی دارد
گاهگاهی کتاب بی سر و ته
ازمحبت حکایتی دارد
********
زپای پینه دارم هر چه دارم
زدرد سینه دارم هر چه دارم
اگر چهر سحر گاهی خدائیست
من از آدینه دارم هر چه دارم
********
خواب با من به خواب می آید
بهر جلدی کتاب می آید
پی هر چیز می رسد از راه
به هوای سراب می آید