حالت دگرگونم چون هوای طوفانی است
ترجمان احساسم یک جهان پریشانی است
در کشاکش هستی شهربند تقدیرم
خردسال تدبیرم مست در ...
حالت دگرگونم چون هوای طوفانی است
ترجمان احساسم یک جهان پریشانی است
در کشاکش هستی شهربند تقدیرم
خردسال تدبیرم مست در ...
کتاب را نگشودم مگر بحضرت دوست
که هرچه واژه سبز است نام نامی اوست
به پشت سر منگر گر خدا را خواهی
نظر به آیینه کن هرچه هست رو ...
پنهانی ما کجا گناهست
تا دزد ندیده پادشاهست
آتش به کجای خرمن افتاد
ما را که به سینه دود آه است
دست دل من چگونه گیرد
...
سرنوشتم بدست تقدیر است
عقل من پای بند تدبیر است
سیرچشمی و آرزو سوزی
کارمردان چشم و دل سیر است
دل من در شکوه خاموشی
...
یار بی غار و غار بی یارست
این چنین زندگی چه دشوار است
از که دارد طمع گشایش را
آنکه در بند خود گرفتاراست
عارفی آتشین دم و گیراست
مرو میکده گر خاطرت گرانبارست
که پیر میکده از اهل کینه بیزار است
بسان کوه تحمل زجا نمی جنبد
زخویشتن نرود هرکه خویشتن داراست
سرود ...
باز دریای من گهربار است
باز دل تشنه مرغ غمخوار است
توسن فکر آسمان سیرم
باز امشب بریده افسار است
نوای درد شب آوای پیر دلگیر است
نوا نوای دل آزرده زجان سیر است
سکوت مبهم پیچیده در سیاهی درد
دوباره شب شد و درهای آسمان باز است
مبند بال خیالم که وقت پرواز است
شب و ستاره شماری وعشق و راز و نیاز
به هرکجا نگری ش...
نغمهء بلبل شوریده زنای هوس است
جای این هرزه درا گوشه تلخ قفس است
چشم ها در پی گل پیرهن ترسا نیست
عشق مادر گرو مردم صاحب ...
تیری که کمین بال بازاست
یاهوی کبوتر نیازاست
عکس رخ ماندگار محمود
در آیئنهء دل ایازاست
این آخر عمر رفته بر باد
آغاز حقیقت مجازاست
گلدشت وسیع آفرینش
سجاده مرغ شب نمازاست
این جان نهاده بر کف دست
احسان قبیلهء ...
ای بشر وقت اوج پروازاست
در نهایت شروع پروازاست
صورت کار مشکل است اما
در معنا برویتان بازاست
ای مسلمان ترا به این قرآن
...
سینه ها گور سرد و خاموش است
عشق از یادها فراموش است
خشکسالی است کشته دل را
چشمه ها خشکرود و بی جوش است
کندوی دل تهی ...
دلم چو معبد متروک سرد و خاموش است
زداغ مردم صحرانشین سیه پوش است
میان اینهمه دریادلان آتش دم
دلم خموش تر از چ...
آسمان آستان درویش است
کهکشان سایه بان درویش است
آفتاب محبت عرفان
دردل مهربان درویش است
شعله سرخ عشق هستی سوز
...
میگذرم زین گذرا مست مست
در طلب آنچه که دادم زدست
پیرشدم در غم بود و نبود
داغ جوانی کمرم را شکست
نه پی ماضی نه مستقبلم
...
بارزمین شما پشت زمان را شکست
شیشه که بشکستنی است سنگ گران را شکست
سر به گریبانیم مایه صد ماجراست
دولت الهام من مُهردهان را شکست&l...
دامن پاک گل از باد خزانی چاکست
چه کند بوته که پای گذرش در خاک است
نه دل من که درودشت گذرگاه غروب
شهرها دهکده ها مان همه جا غمناکست&...
کسی که حال تو با حال او هماهنگ است
برایت آینه ماند اگرچه از سنگ است
چه پیش آمده دستش ز مهر خالی گشت
نظربلندترینم ...
گرچه ره دور و وقت من تنگست
لیک دلهایمان هماهنگست
به بهاری رسیده ام که درآن
شاه نقشی زنقش ارژنگست
پای سوزست خاک سرخ کویر
چورنگ باخته ام آفتاب غمرنگ است
دلم به شاخ درخت غروب آونگ است
به پیشباز تو می آیم ای ستارۀ صبح
اگرچه فاصلۀ ما هزار فرسنگست
اگرچه فاصلۀ ما و یار یک قدم است
برای طی شدنش عمرنوح نیز کم است
دَمی مُمِد حیات و دمی مُفرِّح ذات
چو ذوالفقار علی تیغ همّتم دو د...
خزان عمر من آغاز نوبهاران است
نوای رود من آهنگ آبشاران است
صدای گرم تو در کوچه باغ دلتنگی
بگوش خستگیم نغمه هزاران است
شرار د...
زبان خامۀ من اشک بی زبان من است
گهر فروش سخن چشم درفشان من است
منم پیمبر روشن دلان خانه نشین
که کهنه پیرهن آئینه زمان من ...
چشم غم در پی زلال من است
عُمر من در پی زوال من است
نور شب در گذار عُریانی
جامۀ نازک خیال من است
خاطرات زمان بدفتر عُمر