66 - شیشه غم
میگذرم زین گذرا مست مست
در طلب آنچه که دادم زدست
پیرشدم در غم بود و نبود
داغ جوانی کمرم را شکست
نه پی ماضی نه مستقبلم
مرد رضاییم بحالی که هست
یارپس از صد چله با من نشست
مست و خرابیم ازاین یک نشست
هق هق باران بدل سنگ شب
رشته افکار دلم را گسست
می شکنم در دل صحرای عشق
شیشه غم را به سر غم پرست