اگرچه فاصلۀ ما و یار یک قدم است
برای طی شدنش عمرنوح نیز کم است
دَمی مُمِد حیات و دمی مُفرِّح ذات
چو ذوالفقار علی تیغ همّتم دو دم است
ادب بوسعت خود میدهد سرافرازی
بلند مرتبه ای را که صاحب قلم است
چگونه تهمت بودن بخویش می بندد
کسی که هستی او آفریده عدم است
خوشا بحال کسی کو به ساحل امید
در انتظار سواران آخرین بلم است
چگونه لب به سخن واکند به دلشادی
کسی که خانه خراب تعلقات غم است
بیا بپای محبّت به دیدن صحرا
که عمر و زندگی آدمی به آه و دم است