59 - زبان باز
دوباره شب شد و درهای آسمان باز است
مبند بال خیالم که وقت پرواز است
شب و ستاره شماری وعشق و راز و نیاز
به هرکجا نگری شرح یکجهان راز است
گشوده ام در دل را به روی خلق جهان
ببند در برخ من که اشک غماز است
ببندد پنجره درد را که در آن سو
صدای هر شبه شیون شب آواز است
بخواب ای دل بیدار شکوه کمتر کن
هزار مرتبه گفتم خدا سبب ساز است
ببندد پنجره درد را که در آن سو
صدای هر شبه شیون شب آواز است
بخواب ای دل بیدار شکوه کمتر کن
هزار مرتبه گفتم خدا سبب ساز است
شنید سوسن و رو کرد بر گل لاله
به خنده گفت که صحرا عجب زبان باز است
به خنده گفت که صحرا عجب زبان باز است