کسی که حال تو با حال او هماهنگ است
برایت آینه ماند اگرچه از سنگ است
چه پیش آمده دستش ز مهر خالی گشت
نظربلندترینم چرا نظر تنگست
بروز پیش من و سوی پس نگاه مکن
چرا که چهرۀ من بعد تو پرآژنگست
چگونه سورۀ سازش بخوانم از لب عشق
مراست صلح ومحبت ترا سرجنگست
رسیده ام به مکانی که پای اندیشه
برای رفتن آنجا هزار فرسنگست
کنار مردم صحرا به چشم خود دیدم
بِگاه خلسه که هرکس بخویش آونگست