53 - تجربه
پنهانی ما کجا گناهست
تا دزد ندیده پادشاهست
آتش به کجای خرمن افتاد
ما را که به سینه دود آه است
دست دل من چگونه گیرد
پایی که طناب بند چاهست
مگذار بپای گل بگریم
آری نمک آفت گیاهست
بیروی تو چشم خونفشانم
سرگرم نگاه مهروماهست
زلف تو اگر میان نبندد
با روی تو ماه روسیاهست
چشمی که ستاره می فشاند
پروردهء دامن پگاهست
ای عقل چه خرده گیر عشقی
خود تجربه اصل اشتباهست
جان را چه کند به کشور عشق
دلداده تو جهان پناهست
سلطان ستم کشانم امروز
غم دولت و غصه ام سپاهست
باورنکنی اگر زمردم
بربیدلیم خدا گواهست
برخط و خالش نمیبرم ظن
درد دلم این میان نگاهست
خونخوار دلست چشم مستش
عذرش همه بدتراز گناهست
در موسم سرد مهری دوست
گرمست اگر دلم به آهست
بالای بلا چو می نماید
احوال بلا کشان تباهست
درچشم ستاره بار صحرا
خورشید چراغ صبحگاهست