چورنگ باخته ام آفتاب غمرنگ است
دلم به شاخ درخت غروب آونگ است
به پیشباز تو می آیم ای ستارۀ صبح
اگرچه فاصلۀ ما هزار فرسنگست
کنار خرمن آتش بگوش باورمن
صدای سوختۀ مرغ آتش آهنگست
زسیل حادثه هرگز دلم نمی جنبد
کجا خراب شود خانه ای که از سنگ است
اگرچه جام می است و نوای نرم سه تار
به بزم می زدگان بی سبب دلم تنگ است
همه بجان هم افتاده اند واز دل من
عجب مدار که باجان خویش در جنگ است
هزار نامم اگرهست خُرده گیرازدور
نشسته در پس دیوار و پا پی ننگ است
به کاروان بزرگی که رفته از صحرا
هزار بادیه ماندست و پای من لنگست