باز دریای من گهربار است
باز دل تشنه مرغ غمخوار است
توسن فکر آسمان سیرم
باز امشب بریده افسار است

باز عیسای دیده هوسم

چارمیخ بلندی داراست
گل صد برگ باغ حسرت من
دستبوس کمینه خاراست
طفل مکتب ندیده طبعم
زادهء آتش شرربار است
این سیه مشق کودکانه من
سرمهءچشم آبرودار است
همه آبروی کوچهء ماست
گل یاسی که روی دیوار است
کوچه تنگ باغ سینه من
یکی از کوچه های اسرار است
دل من گرچه عاشق صحراست
لیک در شهرمان گرفتار است