خرمنی سوخته است حاصل من
وای بر رنج و سعی باطن من
پیرم و در سلوک بی خبری
دل دیوانه پیر کامل من
در بیابان جستجو چون سن...
خرمنی سوخته است حاصل من
وای بر رنج و سعی باطن من
پیرم و در سلوک بی خبری
دل دیوانه پیر کامل من
در بیابان جستجو چون سن...
در جام شفق شراب را باور کن
ای چشم نخفته خواب را باور کن
تا کی به شتاب می گریزی از نور
ای شب پره آفتاب را باور کن
دریا بزبان ...
ای مادر عزیزم دست مرا رها کن
این طفل تازه پا را از دامنت جدا کن
ای عالم طبیعت دنیای خوب خلقت
مدیون من نمانی دین مرا ادا کن
ای مرغ سحر خدا خدا کن
بهر من بی نوا دعا کن
ای تازه گیاه سبز کوهی
بیمار توام مرا دوا کن
ای دست دعای آسمانی
...
ای سمندر دمی نوحه سر کن
هیزم آورده را شعله ور کن
ای شباهنگ دشت شبانه
هق هق گریه را بیشتر کن
ای شب خفته در بستر نور
...
ای عشق زدل مراقبت کن
با دشمن من مسالمت کن
ای دیده بپاس خندۀ عشق
با گریۀ من موافقت کن
ای صوفی بیقرار صحرا
...
خورشید من بتاب و رخ از من نهان مکن
خود را اسیر و شب زده آسمان مکن
پر چین باغ حافظ و گر شاخه ای شکست
بلبل گله زخواب ...
خویش را همچو شمع آب مکن
دل پروانه را کباب مکن
در کویری که آتش آباد است
خویش را تشنه سراب مکن
لحظه ها چون شهاب در گذرند&...
آنچه بنوشته است روی جام من
خط آغازیست از فرجام من
شهربند شب نخفته گوئیا
مرغ حق افتاده اندر دام من
در بیابان جنون و راه ...
این من و این هی هی و هیهای من
دوست بُوَد مست تماشای من
سائل پا بست سر کوچه ام
خشک شده دست تمنای من
شب به سر آمد ...
ای همه جوش و خروش ازلب دریای تو
روی زدولت مپوش ای همه جا جای تو
من زسفر آمدم کوه و کمر آمدم
من زقمر آمدم با دل تنهای تو
آئینه شکسته نقش ما کو
آن آئینه خدا نما کو
دیگر سخن از وفا مگوئید
در عالم بی وفا وفا کو
بشکن تو سکوت مرغ آمین
...
درد دادی بمن دوایت کو
گر که دادی دوا شفایت کو
روز قالو بلی بدشت الست
از وفا دم زدی وفایت...
یکبار و دو بار و چند باره
کردم ز دو چشم خود نظاره
راهی شده ام بپای تاریخ
در حال پیاده و سواره
از قدرت آفتاب گشتم
...
جاری تر از هرازی ای چشم خون دویده
جا دارد ار بگویم فولاد آب دیده
آمد بگوش جانم من آمدم بسویت
ای درد و رنج دیده ای ...
صدای شر شر آب و نسیمه
همین جا باغ رضوان و نعیمه
سر سجّاده گل صبح روشن
دعای یا عظیم و یا رحیمه
کنار رود خوش آوای این باغ&...
بدشت حادثه تنها سفر کنم یا نه
ستاره های سحر را خبر کنم یا نه
سوار آتش و بادم در آب و خاک خیال
ز چارراه طبیعت گذر کنم یا نه
منی ک...
ای چراغ کجمدار چرا کج نشسته ای
دستت شکسته باد که دستم شکسته ای
تا کی چو شیر پیر به آبشخور زمان
در آرزوی صید غزالان خسته ای<...
به تخت مهربانی مست خوابی
چو قوی خفته در آغوش آبی
چمن زاری به دشت آفرینش
بباغ زندگی سیب گلابی
تو در دیبا چۀ گل دفتر عشق
با من ای گرم خود چرا سردی
نو بهار مرا گل زردی
سفر عشقرا بپای دلم
راستی بهترین ره آوردی
در بهاری و با فراست خویش
...
به سر نماز بودم که بجلوه ناز کردی
زمن نشسته صورت طلب نیاز کردی
به عنایتی که کردی بغرور عشق سوگند
که مرا بیک کرشمه همه امتیاز ...
ای عشق مرا بخواب کردی
تا نقش مرا خراب کردی
من خود به حضور می رسیدم
در آمدنت شتاب کردی
ای آتش خفته روی آتش
...
داشتم می نوشتم سرودی
آسمانی سرودی ز رودی
داشتم می نوشتم ز دریا
یادم آمد زچشم کبودی
ناله میکرد ابر سیاهی
...
دل طغیانگر من شطّ کارونست پنداری
سرشک دیدگانم خون جیحونست پنداری
چنان مست از می عشقم که پا از سر نمیدانم
درین ...
چابکی دارم از سبکباری
روشنی از چراغ زنگاری
عهد کردم زکودکی هرگز
نکنم کار دیگر آزاری
فرق بیکار و کار مبهم نیست
...