آئینه شکسته نقش ما کو
آن آئینه خدا نما کو
دیگر سخن از وفا مگوئید
در عالم بی وفا وفا کو
بشکن تو سکوت مرغ آمین
ای شب پره مرغ شب دعا کو
بیگانه به طعنه دوش می گفت
در شهر غریب آشنا کو
کوچیده دلم قبول اما
در کوچۀ عشق ردّ پا کو
بدبینم اگر نمی شمارید
یک دل که بود در آن صفا کو
شرم آید اگر بپرسم از خویش
در چشم دریده ها حیا کو
صحرا گذری به گریه می گفت
ای مردم با خدا خدا کو