411 - قدرت
یکبار و دو بار و چند باره
کردم ز دو چشم خود نظاره
راهی شده ام بپای تاریخ
در حال پیاده و سواره
از قدرت آفتاب گشتم
سر سخت تر از سریر خاره
شیرازه هستیم بهم ریخت
مانند کتاب پاره پاره
خورشید کشیک شهر نور است
با لشکر خسته ستاره
تکبیر بلال را تداعی است
گلبانگ همیشه مناره
من سوختم ای ز خویش فارغ
عمری ز بلای یک اشاره
از خانه برون شدم به صحرا
در جستجوی گل بهاره