399 - کودک دل
در جام شفق شراب را باور کن
ای چشم نخفته خواب را باور کن
تا کی به شتاب می گریزی از نور
ای شب پره آفتاب را باور کن
دریا بزبان ابر با خاک کویر
می گفت به طعنه آب را باور کن
بگذر زسوال خویش در مجلس حال
از می زدگان جواب را باور کن
ای خفته بخوابگاه غفلت برخیز
در محشر جان حساب را باور کن
در مکتب سینه با الفبای یقین
ای کودک دل کتاب را باور کن
ای صوفی آواره به صحرای گناه
در هر قدمش عذاب را باور کن