ای سمندر دمی نوحه سر کن
هیزم آورده را شعله ور کن
ای شباهنگ دشت شبانه
هق هق گریه را بیشتر کن
ای شب خفته در بستر نور
از فراسوی شب سر بدر کن
ای شهاب رهایی زهر سو
تیر را بر دلم کارگر کن
موج خیز ای خداوند باران
آتش فتنه را بی اثر کن
میروی چون به شهر محبّت
ای مسافر مراهم خبر کن
زین همه ره که در پیش روی است
انتخاب ره مختصر کن
گر پل زندگی را شکستند
از پل دیدگانم گذر کن
ای پسر در هنر در مهارت
به نگاهی بدست پدر کن
با نگاهی به دیروز بیداد
از گناهی که کردی حذر کن
پیر فرزانگان بهشتی
چلّه ای بر دو چشمم نظر کن
گرکه خواهی بیایی به صحرا
یک گذر بر شب سنگسر کن