به سر نماز بودم که بجلوه ناز کردی
زمن نشسته صورت طلب نیاز کردی
به عنایتی که کردی بغرور عشق سوگند
که مرا بیک کرشمه همه امتیاز کردی
چه کنم ترا که شاید چه بخوانم آنکه باید
به ازای آن که بر من در بسته باز کردی
بدمی مرا بسوزی بدم دگر بسازی
چه کنم حوالتم را تو به سوز و ساز کردی
به بهانه یتیمی به تلطّف نگاهی
پسر یتیم خود را پدر حجاز کردی
به محبّتی که کردی به گل آوران صحرا
بکسی نه ره ببستی و نه ترکتاز کردی