ای بهار امسال هم گلهای ناز آورده ای
باز هم آلاله را صحرا گداز آورده ای
می کند معنا حیات و مرگ را درهست ما
ارمغانی را که از دنیای راز آوردهای
باز امسال از ره آورد حجاز زندگی
دختران باغ را چادر نماز آورده ای
ای بهار ای خفته در آغوش این دنیای راز
از حقیقت پس چرا رو بر مجاز آورده ای
من به همراه تو بودم ای بهار دیر سال
برده ای تا کوی مرگم زنده باز آورده ای
باز امسال از جنون ابر در دامان رود
سیل و طوفان را به رسم ترکتاز آورده ای
ای بهار امسال در صحرا تماشا خانه ایست
چونکه با خود چشم را مردم نواز آورده ای