444 - ثمر نظم
هر درختی که سبز و پا بر جاست
درس ژرفی زمردم دنیاست
در سکوتی که سخره ها دارند
حرفی از مردمان نا گویاست
درۀ مه گرفته را بینی
بغض آهی زمردم بی پاست
ثمر نظم باغ گل جویان
سخت جانی و عشق گل پیراست
گل سنگی که خفته بر سر سنگ
جوشش سبز صخره و خاراست
چشمه در خشکسالی امسال
چشم در راه ابر باران زاست
کوسه ها و نهنگ و ماهی ها
آبروی همیشۀ دریاست
این همه رنج و گنج و کوشش و کار
راستی را به خاطر فرداست
رنج افسردگی ندارد راه
تا که سنگ صبور من اینجاست
این رفیقی که درکنار من است
پیر هم در کنار او برناست
گرخدا را ندید یا که نیافت
هر که باشد بسان من تنهاست
خوب باشید و خوب فکر کنید
بد مبینید تا جهان زیباست
میروم از کنارتان اما
آنچه می ماندم همین اماست
ای رفیقان هم رهم هرگز
غم مدارید تا خدا با ماست
گر زمن گشت صحبتی بر گو
شکر حق را هنوز هم سر پاست
حال ما را اگر کسی پرسید
گو که مثل همیشه در صحراست