شبی عصای من آمد برای استقبال
به دستگیری بدری که گشته بود هلال
گذشته آب گنه از سرم نمیدانم
کدام حرام حرام و کدام حلال حلال
ز یک مناره به گوشم شراب میریزد
صدای با اثر خسرو سپیده بلال
کبوتری به سر چاه و یک عقاب سیاه
برای صید کبوتر دلش زند پر و بال
به گوش جنگل و دریا چه خوب می آید
صدای غرش شیر و صدای شیهه وال
دگر به هیچ رضایت نمی دهد دل من
نه فکر آتی و نی صحبت گذشته و حال
چه جای مردم بی دست و پاست این دنیا
کبوتری ست به صحرا عقاب بی چنگال