429 - نیستان
دستلاف سالیانم نیست جز تردامنی
رهرو کوی خیالم کو کجا شد ایمنی
دزد بی انصاف یغما کرده نقد هستیم
برده تا میخ در و دیوار جز ما و منی
رهزن عیار میخوانند پیر خسته را
کار مردم خنده دارد ما کجا و رهزنی
چتر طاووسی است نقد نخوت بی مایگان
دامن آلوده دارد میل گل پیراهنی
طفل نو پای دبستانیم در ادوار شعر
کودکی آید زمن گرنیست طبع شیونی
بسته ام بار سفر را و گرفتم نیمه شب
ازنیستان آتش و از ماه صحرا روشنی