442 - گم شده
گم شده ام در دل شهر غریب
دست من و دامن لطف حبیب
خوش خبری دوش دلیرانه گفت
نصر من الله و فتحاً قریب
در نظر مریم صاحب نظر
شیب مسیحاست فراز صلیب
دور شو از قافله غافلان
تا نبرندت به دیار فریب
آه دلم در گنه آباد شب
زد به من از روی تحکم نهیب
گفت به تندی برو از کوی عشق
ای که تویی از همه جا بی نصیب
کی به تو گفتم زشب اضطرار
این من و این آیه امن یُجیب
در گذر بسته صحرای درد
خیمه زدم دامن کوه شکیب