من نگویم که نیک یا بد کرد
من بیچاره را مردد کرد
گفتمش بر مرا به قربانگاه
خواهش کوچک مرا رد کرد
به گمانی که جاریم چون رود
خویش را در برابرم سد کرد
غزلم را چو دید با قلمی
واژه های مرا مشدد کرد
ذوق کردم که یار می آید
آمدم را همه نیامد کرد
پیر گشتیم هر دو در صحرا
به من و خویش ظلم بیحد کرد