در دیدگاه فکرم یک آسمان آبی ست
نه گفتنی ست آنجا نه واژه ها کتابی ست
پر باز کرده بودم تا قله نهایت
این انقلاب فکری پرواز انقلابی ست
پایان دولت شب آبی نمای روز ست
آبادی دل من پایان یک خرابی ست
وقتی سوال کردم از دیدگاه فردا
گفتند کوه و دریا در حال بی جوابی ست
آتش گرفته این دل پیچیده دود و بوئی
گوئی که سینه من یک دکه کبابی ست
خود را به خویش بستن شرط خدا سناسی ست
گم شو که من شنیدم این راه خویش یابی ست
بار سفر نبستی در کوله ام نگه کن
قندی و پر چایی یک قوری لعابی ست
من تازه درک کردم صحرا عزیز صحرا
در چشم بی حسابان یک آدم حسابی ست