banner banner
1 - نیرنگ

دوبیتی های مازندرانی - شماره 1 تا 12


1
همه تا دشت و صحرا دو هکنین شِه راه سر گلانه بو هکنین
انا الحق بَزو یه منصور و فردا مره با آینه رو به رو هکنین

2

شه دست هدایی و اقرار هکردی دو باره جمله ره تکرار هکردی
ته با عهدی که بشکستی خدایی مه ره از عاشقی بیزا...

ادامه مطلب

دوبیتی های مازندرانی -شماره 13 تا 24


13

خدایا نور بارونه مه سره بهشت سبز ایمونه مه سره
صدای شاهه مردونه مه سره خدای عشق مهمونه مه سره

14

بمویی و مه دل ره وا هکردی وفا و عشق ره معنا هکردی
ته مه کهنه درد ره دوا هکردی خدای رحمان ره رضا هکردی

ادامه مطلب

دوبیتی های مازندرانی - شماره 25 تا 36


25

کبوترگنه یوسف بورده بازار جمع بینن گرد هم یوسف خریدار
مه دست خالی و هر جه بدیمه زلیخا بی یه و دنیای دینار

26

بخونین قل هو الله واحد ره بییرین ذکر الله و صمد ره
اگر سالم ونه عبور هکنین بییرین دامن شه راه بلد...

ادامه مطلب

دوبیتی شماره 1 الی 12

چه سازم درد و غم های کهن را
غم یوسف رخ گل پیرهن را
به منصور خیال من بگوئید
بدارد حرمت دارو رَسَن را

****************

ز دست من گرفتی تیشه ام را
زدی با ضرب تیشه ریشه ام را
بنازم دست و بازوی تو ای عشق
که...

ادامه مطلب

دوبیتی شماره 13 الی 24

غریب و زار و تنهایم خدایا
گل افسوس صحرایم خدایا
به الوند سپید بی پناهی
خروش روح بابایم خدایا
****************

نگاهی می کنم آئینه ها را
همان آئینه گیتی نما را
ندارم پای رفتن لیک از دور
تماشا می کنم شهر خدارا...

ادامه مطلب

دوبیتی شماره 25 الی 36

چو یاسی در بغل دارم شمارا
معطّر می کنم این کوچه ها را
اگر سر می کشم از پشت دیوار
تماشا می دهم «حق المرا»را

****************

به ماه شیشه تاب خانۀ ما
اسیر دست دام و دانۀ ما
سفر مردا ز دوش خویش بگذا...

ادامه مطلب

دوبیتی شماره 37 الی 48

هوس با دل هم آغوش است امشب
چراغ گریه خاموش است امشب
نمیدانم چه پیش آمد که ما را
غم از خاطر فراموش ست امشب

****************

چو فانوس سحر خاموشم امشب
مثال چشمه بی جوشم امشب
زمستان و شب و کولاک صحرا
من ب...

ادامه مطلب

دوبیتی شماره 49 الی 60

تازه کن زخم اندرونی را
بشکن آیینۀ برونی را
پاره کن پاره کن به دست خودت
دلم این پرتقال خونی را

****************

آمد آمد بسوی خانۀ ما
تا بسوزاند آب و دانۀ ما
کشت مارا به وقت بی برگی
خاک عالم سرزمانه ما<...

ادامه مطلب

دوبیتی شماره 61 الی 72

یار من شوخ چشم سربه هوا ست
در زبانش کلام نازیباست
هر سئوالی که می کنم از او
بازتابش جواب سربالاست

****************

سفر به عمق افق گر هزار فرسنگ است
بپای شوق روم گرچه پای من لنگ است
در این خیال که بودم سروش ص...

ادامه مطلب

دوبیتی های شماره 167 الی 177


شراب از جام جامی دارم ایدوست
چو وحشی قصد رامی دارم ایدوست
بنام تو به خیل عشقبازان
به دل داغ غلامی دارم ایدوست

****************

دلم از عهد دقیانوس می گفت
زرزم و بزم کیکاوس می گفت
زگل داروی جال...

ادامه مطلب