تازه کن زخم اندرونی را
بشکن آیینۀ برونی را
پاره کن پاره کن به دست خودت
دلم این پرتقال خونی را

****************

آمد آمد بسوی خانۀ ما
تا بسوزاند آب و دانۀ ما
کشت مارا به وقت بی برگی
خاک عالم سرزمانه ما

****************

پرواز تو راز آسمانی ست
اسرار بزرگ جاودانی ست
این آمد و رفت ما در اینجا
افسانۀ مرگ و زندگانی ست

****************

تن من سخت بیمار است امشب
مثا ل کوه تبدارست امشب
دلم چون آهوی مردم ندیده
بدست من گرفتار ست امشب

****************

چرا میخانه بی پیر است امشب
فضای شب نفسگیر است امشب
چنانم عرصه تنگ آمد که گوئی
دلم ا ز زندگی سیر است امشب

****************

دل دیوانه ام مهمان دریاست
کنار ساحلی مست تماشاست
بنازم این سخاوت را که دریا
به هر چیزی که دارد بی تمناست

****************

امید روشن فردا چراغ دلگرمی است
زبان عشق گشودن دلائل نرمی است
تو جایگاه خدایی دل همیشه بهار
خلاف رأی تو کردن کما ل بیشرمی است

****************

خوار گشتن مایه بی جرأتی است
ضعف و ذلّت حاصل کم طاقتی است
استواری داشتن چون کوه صبر
مرد را معنای عالی همتّی است

****************

صلح پیش آرید وقت جنگ نیست
گردل سخت شما از سنگ نیست
سنگ گفتم گفت تندیسی به من
سنگ با سنگیش بی فرهنگ نیست

****************

ای درد بگو خدا مگر شافی نیست
ستّار و علیم و کافی و وافی نیست
صد درکه زنی همین صدا می آید
ای بنده خدا برای تو کافی نیست

****************

کار من عاشقی و گل چینی است
لا جرم دیده غرق خوش بینی است
ده بالا نشسته ام اما...
یارم از روستای پایینی است

****************

لبخند مرا کسی ندیده است
از باغ دلم گلی نچیده است
یک سینه سخن سرودم امّا
دیباچه دفترم سپید است