چو یاسی در بغل دارم شمارا
معطّر می کنم این کوچه ها را
اگر سر می کشم از پشت دیوار
تماشا می دهم «حق المرا»را

****************

به ماه شیشه تاب خانۀ ما
اسیر دست دام و دانۀ ما
سفر مردا ز دوش خویش بگذار
میان باری بر وی شانۀ ما

****************

در آزارم در آزارم من از تو
همیشه زار و بیمارم من ازتو
شنیدم از دل من کوچ کردی
برو ای غم که بیزارم من از تو

****************

ساقی به پیاله ریخت یک خم شراب
رفتم زخود از نشئه آن دردی ناب
یاران همه از خلوت صحرا رفتند
من ماندم و دل مانده و یک حال خراب

****************

زیبایی عالمی بدریاست
در سبزه بهار جلوه پیداست
در شب مه آسمان فریباست
صحرا بخیال خویش زیباست

****************

زمین زادۀ اشک و آه من است
زمان کمترین پایگاه من است
من آن تیز بال اساطیریم
که قاف فلک جان پناه من است

****************

سحر در دامن صحراست امشب
گل مهتاب ناپیداست امشب
دو زلفان بلندش را چو دیدم
بدل گفتم شب یلداست امشب

****************

زدم بر کوبۀ دروازۀ شب
در مرد بلند آوازۀ شب
صدا آمد چه می خواهی که گفتم
محبت لطف بی اندازۀ شب

****************

گل مهتاب بیرنگ است امشب
نفس در سینه ها تنگست امشب
کسی آهسته در گوش دلم گفت
شب مرگ شباهنگست امشب

****************

ارمغان طبیعت است شراب
خون مردان غیرت است شراب
محک مردی است و نامردی
آزمون محبّت است شراب

****************

در سحر عشق عبادت کجا
دست فراخوان اجابت کجا
اینهمه سختی و ریاضت کجا
یک نظر پیر عنایت کجا

***************
سبز سبزم مثل دریای جنوب
سرخ سرخم مثل تالاب غروب
دارکوب دار عشقم می کنم
نقش اورا بر تن عریان چوب