دوبیتی های شماره 73 الی 84
در فضای کبود خلوت دور
بیکرانی به وسعت هستی است
جنگ بین ستاره های جهان
این دگر جنگ نیست بد مستی است
****************
دل من عاشق همین دنیاست
راه جوی سپیده فرداست
راستی را که هیچ میدانی
چه قدر دوست داشتن زیباست
****************
گر باختن است همچو او باید باخت
گر تاختن است مثل او باید تاخت
گر سوختن است جان خود باید سوخت
گر ساختن است عشق او باید ساخت
****************
مغرور چو من اسیر دیو چاهست
با غول سیاه بددلی همراه است
هرچند که فکر سر بلندی دارد
در نزد زمانه فکر او کوتاهست
****************
آنچه در ردّ کاروان پیداست
خطّ سرخی زدفتر ماناست
خون خشکی که مانده بر لب راه
جای پای جراحت صحراست
****************
اندیشه من چه نکته دانست
پروردۀ دامن زمانست
طوفان بهار در خزانست
من پیرم و شعر من جوانست
****************
اینهمه های و هو حکایت کیست
اینهمه جستجو بخاطر چیست
بی هوس شد دلیل راهم عشق
ابتدایی که انتهایش نیست
****************
سر تا قدمم ز ترس می سوخت
چشمان دلم ستاره می روفت
استاد بجای شعر ابجد
یک ثلث به من محبّت آموخت
****************
این جهانی که سبز و دلباز است
آیه ای از کتاب اعجاز است
بسته بودم قلندری می گفت
در آن روی زندگی باز است
****************
سنگ قبری که نیمه معدوم است
قبر بابا بزرگ مرحوم است
این کتابی که در برابر ماست
رنج مجهول و درد معلوم است
****************
پیمان شکنی نه کار مرد است
این کار سیه دلان سرد است
رنگ از رخ گل پریده و من
بیزارم از آن گلی که زرد است
****************
غم زما شرمسار خواهد رفت
یا که از این دیار خواهد رفت
گر شما عشق را شعار دهید
گل به پا بوس خار خواهد رفت