هر که را حال پرده پوشی نیست
محرم خلوت خموشی نیست
خودنمایی بچشم اهل نظر
کمتر از عیب خود فروشی نیست

****************

زندگی گاه غم گهی شادیست
گاه زندان و گاه آزادیست
گذر عمر چون چنین گذر است
خواه شمسی و خواه میلادیست

****************

شحنه در کار خود زبردست است
در پی مردمان بد مست است
مستها پیش و شحنه از دنبال
در دل کوچه ای که بن بست است

****************

آنکه در یاد خود مرا می ساخت
بیشتر از همه به من پرداخت
روح خود را دمید و از سر مهر
حلقۀ گل به گردنم انداخت

****************

آنکه بباغ جگرم لاله کاشت
در دل من داغ محبّت گذاشت
آنچه ستم بود کشیدم ولی
غصّۀ این قصّه تمامی نداشت

****************

ابر آئینه دار خود خواهی است
رنگ صحرا چو کاغذ کاهی است
در فضای عمیق چاه دلم
های و هوی کبوتر چاهی است

****************

قربان بموقع دادن هشدارت
ایمای هلال نرگس خمارت
مردم همه از پاکی چشمت گویند
ای من به فدای چشم مردم دارت

****************

یار با ما به کوچه ای تنهاست
شور عشق از صدای او پیداست
گفت در زیر لب سلام ایدوست
گفتم ای نازنین سلام از ماست

****************

آنرا که جسارت کلام است
آماده برای ننگ و نام است
کوچی که رساندم به منزل
راهی که رِسم بخود کدام است

****************

شبی گفت ساقی ساغر بدست
برندان بد مست مینا پرست
چو امروز ما را ره چاره هست
به امید فردا نباید نشست

****************

در گدایی ما شهنشاهی است
جهل ما نیز عین آگاهی است
به گمان من خیال انگیز
زندگی یک بلند وکوتاهی است

****************

دل من چون ستارۀ تنهاست
شهر بند غریب این دنیاست
لیک آن شهره یار پرده نشین
کرم مرتضی علی باماست