دوبیتی های شماره 156 الی 166
دلم آئینه دار مهربانی است
چو دریا آبروی تر زبانی است
گمان بد ندارد عالمی را
همیشه کشته این خوش گمانی است
****************
دلم از هجر مه رویی کبابست
چو آتش خانه سرخ شراب است
درین تنهایی و بی همنوایی
رفیق شب نشین من کتابست
****************
چو پای من به صحرا باز گردید
زمین و آسمان پر راز گردید
ز داغ لاله در سوگ بهاران
دوباره گریه ام آغاز گردید
****************
من آن تاکم که دلها مست من نیست
کسی در عاشقی پا بست من نیست
رموز عشق و ناز و دلبری را
نمیدانم چرا را دست من نیست
****************
قلم آئینه دار گفتنی هاست
مرکب خون ره مردان دریاست
بود کاغذ تجلیگاه گفتار
غزل مولود فکر باز صحراست
****************
دو چشم نرگست همرنگ دریاست
چو قوی خفته سرمست و فریباست
برای دیدن روی گل تو
سراپای وجود من تمنّاست
****************
زمین گهواره شبهای تاراست
زمان آئینه دار روزگاراست
در این مجموعۀ اسرار هستی
همه جا صحبت از دیدار یار است
****************
دل من شاد و سر سبز و روانست
غم عالم زمن دل ناگرانست
اگر آئینه رو گرداند از من
دل من با همه پیری جوانست
****************
شعار عارفانه خویش سازیست
شعار رهروان ترک و تازیست
مگر عشقی کند پا در میانی
و گرنه زندگی یک گونه بازیست
****************
تمام لحظه ام بی اضطرابی است
چنین دنیا جهان بی عذابی است
تمام فصل های سال عمرم
سپیدو سبز و نارنجی و آبی است
****************
بهرجا میروم رویم بدنیاست
بیک سو جنگل و سویی به دریاست
اگر دردی نباشد زین گذرگاه
بهشت آرزومندی همین جاست