آن گوشه که گوشه سجود است
سجاده سجد ه ام گشوده است
رفتم که نماز عشق خوانم
دیدم که مرا زمن ربوده است

****************

در دل پاک تخم نفرت کاشت
کافرم همچو خویشتن پنداشت
آنچه می خواست کرد با دل من
بی حیا جای آشتی نگذاشت

****************

خونابه دل اشک درون ریز من است
همگام ستاره چشم شب خیز من است
از پنچره سایه روشنی گر پیداست
یاد آور نوبهار و پائیز من است

****************

مرد پس مانده داعی پیشی است
کم نگردیده طالب بیشی است
آنکه هرگز نرفته از ره عشق
کاروان دار کوچ درویشی است

****************

گاه هشیاری و گهی مستی است
گاه پستی و گه زبردستی است
جابجایی ما در این دنیا
شمه ای از تعادل هستی است

****************

گل نفسی هر چه که خوشبوست داشت
آنچه خوش و خرّم و نیکوست داشت
عاشق خود بود که با جان و دل
یکدلی آینه را دوست داشت

****************

از مردم دیده ها حیا رفت
دور از همه شما صفا رفت
با کار پلید و ناپسندم
از بین من و شما خدا رفت

****************

روسیاهیم از بداحوالی است
زرد روئیم از کم اقبالی است
چه کنم راه دور و دراین راه
پای من لنگ و دست من خالی است

****************

آزادی ما زبندی ماست
این نوش ز زهر خندی ماست
از عشق و حیات و دار گفتن
این مایه سربلندی ماست

****************

در حلقۀ ذکر عشق اول قدم است
عاشق چو کبوتران صحن حرم است
آسوده کنم ترا سر رشته بدار
این اول راه و آخر آن عدم است

****************

گفتم ایدوست بر سر دارند
سر بلندان راه کوتاهت
من هم از این گذار خواهم رفت
گفت دست علی بهمراهت

****************


تا که دل بذر آرزو می کاشت
خاک صحرا شکاف بر می داشت
آسمان بخیل از سر بُخل
کشته ها را نکشته می انگاشت