دوبیتی های شماره 202 الی 213
یار من شوخ چشم و سر به هواست
در زبانش کلام نازیباست
هر سئوالی که می کنم از او
باز تابش جواب سر بالاست
****************
در شبنم گل گلاب را میدیدم
در تاک شراب ناب را میدیدم
گل مرد و درخت تاک از ریشه بسوخت
انگار که من سراب را میدیدم
****************
ما همسفران کاروان طلبیم
وندر پی باده نوش شهر عنبیم
گرچوب غصب بهانه رحمت تست
نه طالب رحمت و نه چوب غضبیم
****************
زندگی خود همیشه یک رازست
گاه سازست و گاه ناسازست
گرچه بستند راه صحرا را
پیش من راه زندگی بازست
****************
درد درمن چو خوشۀ خرماست
دل من بین مردمان تنهاست
لیک هرگز غم جهان نخورم
تا خداوند مهربان با ماست
****************
قلمم از درخت خوش بینی است
جوهرش از مرکب چینی است
کاغذش از حریر سفرۀ دل
شعر من شعر پشت ماشینی است
****************
ما سه مرغ پرنده را عشق است
تو وایشان و بنده را عشق است
بر سر خاک عشق رندی گفت
مرده مرده ست زنده را عشق است
****************
گاه مرگست و گاه پا کوبی ست
گاه بد کردنست و گه خوبی ست
آنچه را من به چشم خود دیدم
صبر تاریخ صبر ایّوبی است
****************
آب استخر چون نماید نشت
می شود خالی گر بود یک دشت
روی صحّت به خود نخواهد دید
نوشدارو چو نیشدارو گشت
****************
گلم آمد ز راه دشت غم مست
کشیده خنجر و دروازه را بست
بسوی سینه آمد گفتم ای یار
دلم آنجاست آنجا را مزن دست
****************
ز الوندی که چشمم را بمن دوخت
صدا آمد که باید آتش افروخت
بگفتا جان بابا بعد مرگم
دو بیتی را زصحرا باید آموخت
****************
دلم دیوانه روی تو زیباست
سراپای وجود من تمناست
من از هر مشکلی هرگز نترسم
تو هستی مشکل من مشکل اینجاست