دوبیتی های شماره 190 الی 201
علم امروز پایی فرداست
در پی راز و رمز ناپیداست
در چنین عالم ای معلم عشق
چشم مردم بسوی مدرسه هاست
****************
روح من دیو بند جسم من است
جسم من بندی طلسم من است
اسم اعظم که اعظم اسماست
در حقیقت طلسم اسم من است
****************
نرم و آرام و سبک پیشم نشست
دست ما راناگهان از پشت بست
تشنه ام پنداشت پیر سر گذشت
تا که گفتم آب ،آب از سر گذشت
****************
شور بارم دریاست
دل من مست خداست
گلفروش گذرم
شهرت من صحراست
****************
خوش بهاریست تماشا با ماست
یکطرف جنگل و سویی دریاست
پیری از کلبه برون آمد و گفت
خانۀ سبز جوانی اینجاست
****************
آنی که درون سینه ها گل میکاشت
صحرا گل آفرینشش می پنداشت
می خواست که در سایه او آرامد
اما گل نور و روشنی سایه نداشت
****************
معراج کمال نردبان من و تست
سکوی ستاره پلکان من وتست
آن نقطه موهوم که در پیدا نیست
افسون فسانه زبان من و تست
****************
دهان بسته چشمانی به من دوخت
هزاران نکته ام نا گفته آموخت
دلش بی تابی آتشفشان داشت
تنش چون کورۀ آلاله می سوخت
****************
ماه سرگشته هالۀ غم داشت
آسمان گرفته ماتم داشت
مجلس غمگنانه صحرا
گوئیا گریه مرا کم داشت
****************
چون دلم پایگاه ایمانست
لب جانم همیشه خندانست
هرگز ازگفتگو نمی افتم
تا زبانم زبان قرآنست
****************
تن آتش و جان من سپند است
دل بسته ریسمان و بند است
با اینهمه از کرامت عشق
پیشانی بخت من بلند است
****************
مهربانی کمال درویشی است
ره سپردن بسوی بی خویشی است
درمیان گروه منفی باف
کار درویش مثبت اندیشی است