دوبیتی شماره 37 الی 48
هوس با دل هم آغوش است امشب
چراغ گریه خاموش است امشب
نمیدانم چه پیش آمد که ما را
غم از خاطر فراموش ست امشب
****************
چو فانوس سحر خاموشم امشب
مثال چشمه بی جوشم امشب
زمستان و شب و کولاک صحرا
من بیچاره بی تن پوشم امشب
****************
در ودیوار ما غم دارد امشب
غم من نیز ماتم دارد امشب
سحر وقت دعای صبحگاهی
در آغوشش مرا کم دارد امشب
****************
قسم بر شوکت مردانه شب
به یا رب یا رب و افسانه شب
همه در آرزوی روز خوابند
مرا کرده خدا دیوانه شب
****************
خوشا حال دل زندانی شب
سبک خوابی و ریزه خوانی شب
خیال انگیز و بهتر زآنچه گفتم
فرار از روزن پنهانی شب
****************
نشستم در کنار رود چالوس
دلی آکنده از امیال و مایوس
بگوشم هاتفی مستانه می گفت
که این دنیا ندارد جای افسوس
****************
در قلعه عشق کو توالم امشب
سردار مناره ها بلالم امشب
از مدرسه و کتاب بیزارشدم
ای قال برو که مرد حالم امشب
****************
بی شکوه دهان بسته دارم امشب
کشتی به گل نشسته دارم امشب
از دامن خاطرم مرو جای دگر
ای گریه دلی شکسته دارم امشب
****************
بهبودی دل نخواهم ازحال خراب
در پرده اشک نقش من ریخت درآب
گفتا که چه سان گذشت عمرت گفتم
مشتی غم و غصه بود و یکعمر عذاب
****************
نیستان آتشستانست امشب
بیابان نور بارانست امشب
غزل در سینه می میرد از این غم
قلم زین غصّه گریانست امشب
****************
هوای دیده بارانی است امشب
دل من در گرانجانی است امشب
زبان اشک من در مجلس غم
سخنگوی پریشانی است امشب
****************
به خوان آسمان مهمانم امشب
نمک پروردۀ بارانم امشب
میان درۀ جانگیر صحرا
بیاد خسرو یمگانم امشب