نوای زیر و بم در ساز بودی
به دلبازی هوای باز بودی
کنار تربت سعدی و حافظ
گلی چون نرگس شیراز بودی
...نوای زیر و بم در ساز بودی
به دلبازی هوای باز بودی
کنار تربت سعدی و حافظ
گلی چون نرگس شیراز بودی
...سعدیا اینکه تو گفتی فلکی در کارند
اختر شب به هوای دل تو بیدارند
رفته بودم به سراغ لب نانی گفتند
ابرو باد و مه و خورشید و فلک بیمارند
...
پیر دیری به حال بی رمقی
این نوشته به گو شۀ طبقی
گر که عمر دو روزه ای داری
( به چه کار آیدت زگل ورقی (
همسر مهربان تر از مادر با وجود تو زندگی پویاست
عمر من با همه نشیب و فراز همۀلحظه های آن زیباست
در کنار تو خانۀ تنگم وسعتی همچو آسمان دارد
ابر پربار مهربانی تو بر سرم چون ستاره می بارد
پنج گل پروریده ای در باغ هر یکی بهتر از هزاران گل
...
نوه های گلم مه و خورشید
دو عزیزند و حامل امید
هر گز از یاد من نخواهد رفت
مهر فرزاد ونازش فرشید
...دوست دارم که گل پسر باشی
خلف پاک سنگسر باشی
دوست دارم به همارۀ تاریخ
افتخار من پدر باشی
*******************
دوست دارم در وطن باشی
پسر قهرمان من باشی
پسرم در همیشۀتاریخ
مرد دنیای خویشتن باشی
عشق چه کار میکند با دل خسته جان من
قفل سکوت میزند بر لب بی زبان من
کاسب کهنه کار ما بهر رضای مشتری
چوب حراج میزند بر تن ناتوان من
شهر به شهر و کو به کو از ره سنگ...
ای مادر ای کبوتر بام دلم مپر
یک آسمان ستارۀ غم بهر من مخر
مادر قسم به عاطفت و مهر و آشتی
یا باز گرد سوی خانۀ ما یا مرا ببر
************
مهربانی ز مهربانان ...
دلم گرفته تر از ابرهای شهر شماست
دراین فضای غم آلوده آفتاب کجاست
سکوت منجمد کوچه های دلتنگی
درانتظار غزلهای عاشقانه ماست
خبر دهید که مجنون واله شهری<...
تقدیم به استاد بزرگوارم , روانشاد<گلشن کردستانی>
نوای خامه من داد دل ز بیداد است
درستی سخنم گوهری خداداد است
هزار غنچه بباغ دلم شکوفا شد...
از شاعر نو سرا و دوست بسیار عزیزم آقای آذر شاهی (آتش)
شبی که یاد تو در باغ دل شکوفا شد
زبان آینه ها از غم تو گویا شد
گل ستارۀخلوت نشین دیدۀ من
در جواب غزل محبت آمیز جناب آتش ، شاعر بلند پرواز ایران
شبی که نور خدا در دلت شکوفا شد
بدیدگاه تو خورشید عشق پیدا شد
به شادی غزلت همچو ابر بارانگیز
ادامه مطلب
در جواب غزل ناب جناب آقای آذر شاهی (آتش)- 29/1/68
خبر دهید به خنیاگر قبیلۀ نور
عروس حجلۀ خورشید میرسد از دور
بگوش خستۀ من در سلوک بیخبری
صدای گ...
زلال رحمتم از چشمه توحید می آیم
سروش مهربانم از ره خورشید می آیم
نسیم دوره گردم باغ را دیرینه دمسازم
نوید نو بهارم از دیارعید می آیم
مبارک نامه ای دارم سلیمانان خاطر را
پیمبر هدهدم از کشور امید می آیم
به بزم کهکشان همداستان ماه و پروینم
چراغ...
این غزل توسط صحرا سروده شده و تقدیم به استاد ادبیات , جناب مشفق کاشانی گردیده است .
آفتاب آئینه دار زردی رخسار ماست
هفت دریا قطره ای از چشم گوهربار ماست
نیست آغازی و انجامی جه...
شب دراز و قلندری بیدار
می کند سیر عالم اسرار
در فرا دست شهر من این پیر
می کند درس عشق را تفسیر
گل نوش آفرین دلشادی
میدهد زینتی به آبادی
تکیه گاهی به استواری کوه
سنگ صبری غنوده در اندوه
موج خیزی به وسعت هستی
آفرین بر چنین فرا دس...
پیر مردم نواز من صحرا
به نگاه تو عشق می ورزم
خاک پای تو می شوم اما
به یقین این قدر نمی ارزم
ریختی چون شراب در جامم
عاشق و مست و بیخودم کردی
من فدای دو دست و بازویت
ای سلیمان که هدهدم کردی
عشق در جان من تجلی کرد
بنواخت ساز راهی خواندم سرود جامی
شب بود و خلوتی بود من بودم و امامی
داوود مست سازش می گفت با نکیسا
دل می برد زسازش این مطرب مقامی
تندیس شهر محنت اسطوره مرارت
بد نام روزگاران در عین نیک نامی
مستی به باده بخشد سحر مبین نماید
گر پنجه ای نوازد ...
امشب دو باره واژه من جان گرفته است
از من سراغ گریه پنهان گرفته است
پرسیدم از سلالۀ آتش ز خامشی
خندید و گفت منطقه باران گرفته است
غمگینم از فراق تو آتش ولی به عشق
شادانم آنکه کار تو سامان گرفته است
در یاد خاک مانده که بعد از هزار زال
این بار...
سروده شده توسط جناب شاکر:
با همگان بهم زنم با تو بهم نمی زنم
هر چه به من ستم کنی جان تو دم نمی زنم
بار عناد و کینه را همچو شتر نمی کشم
در دل صحرای دلم خیمه غم نمی زنم
سروده شده توسط ص...
چشم مرا بدست تو پیوند میزنند
چینی شکسته های مرا بند میزنند
دارابی عزیز بپاس محبّتت
سلولهای من بتو لبخند میزنند
******
طبیب چشم من اعجاز کردی
دوباره عشق را آغاز کردی
بنازم دست و بازوی تو ای مرد
که چ...
انسانها اگر گرد هم آیند و یگانگی را حفظ کنند , خدا را خواهند دید .
...برای آن چیزی که از دست می دهیم غصّه نخوریم . غصّه آن چیزی دارد که بدست می آوریم .
...