banner banner
چهار پاره شماره 1 - مرگ خورشید

تقدیمی شماره 1 - سروده شده توسط صحرا و تقدیم به همسرشان

همسر مهربان تر از مادر با وجود تو زندگی پویاست

عمر من با همه نشیب و فراز همۀلحظه های آن زیباست

در کنار تو خانۀ تنگم وسعتی همچو آسمان دارد

ابر پربار مهربانی تو بر سرم چون ستاره می بارد

پنج گل پروریده ای در باغ هر یکی بهتر از هزاران گل

...

ادامه مطلب

تقدیمی شماره 3 - تقدیم به پسرم

دوست دارم که گل پسر باشی
خلف پاک سنگسر باشی
دوست دارم به همارۀ تاریخ
افتخار من پدر باشی

*******************

دوست دارم در وطن باشی
پسر قهرمان من باشی
پسرم در همیشۀتاریخ
مرد دنیای خویشتن باشی

...
ادامه مطلب

تقدیمی شماره 11 - سروده شده توسط صحرا و تقدیم به گلشن کردستانی

زلال رحمتم از چشمه توحید می آیم
سروش مهربانم از ره خورشید می آیم
نسیم دوره گردم باغ را دیرینه دمسازم
نوید نو بهارم از دیارعید می آیم
مبارک نامه ای دارم سلیمانان خاطر را
پیمبر هدهدم از کشور امید می آیم
به بزم کهکشان همداستان ماه و پروینم
چراغ...

ادامه مطلب

تقدیمی شماره 13 - تقدیم به روان استاد بزرگوارم آشیخ محمد باقر محدث فیلسوف و عارف ناشناخته عصر

شب دراز و قلندری بیدار
می کند سیر عالم اسرار
در فرا دست شهر من این پیر
می کند درس عشق را تفسیر
گل نوش آفرین دلشادی
میدهد زینتی به آبادی
تکیه گاهی به استواری کوه
سنگ صبری غنوده در اندوه
موج خیزی به وسعت هستی
آفرین بر چنین فرا دس...

ادامه مطلب

تقدیمی شماره 15 - سروده شده توسط صحرا و تقدیم به آقای امامی نوازنده زبر دست ویلن


بنواخت ساز راهی خواندم سرود جامی
شب بود و خلوتی بود من بودم و امامی
داوود مست سازش می گفت با نکیسا
دل می برد زسازش این مطرب مقامی
تندیس شهر محنت اسطوره مرارت
بد نام روزگاران در عین نیک نامی
مستی به باده بخشد سحر مبین نماید
گر پنجه ای نوازد ...

ادامه مطلب

تقدیمی شماره 16 - سروده شده توسط صحرا و تقدیمی به روان سبز آتش شاعر شوریده


امشب دو باره واژه من جان گرفته است
از من سراغ گریه پنهان گرفته است
پرسیدم از سلالۀ آتش ز خامشی
خندید و گفت منطقه باران گرفته است
غمگینم از فراق تو آتش ولی به عشق
شادانم آنکه کار تو سامان گرفته است
در یاد خاک مانده که بعد از هزار زال
این بار...

ادامه مطلب

تقدیمی شماره 18 - سروده شده توسط صحرا وتقدیم به دکتر مهران دارابی چشم پزشک

چشم مرا بدست تو پیوند میزنند
چینی شکسته های مرا بند میزنند
دارابی عزیز بپاس محبّتت
سلولهای من بتو لبخند میزنند


******

طبیب چشم من اعجاز کردی
دوباره عشق را آغاز کردی
بنازم دست و بازوی تو ای مرد
که چ...

ادامه مطلب