زلال رحمتم از چشمه توحید می آیم
سروش مهربانم از ره خورشید می آیم
نسیم دوره گردم باغ را دیرینه دمسازم
نوید نو بهارم از دیارعید می آیم
مبارک نامه ای دارم سلیمانان خاطر را
پیمبر هدهدم از کشور امید می آیم
به بزم کهکشان همداستان ماه و پروینم
چراغ عشق در دست از بر ناهید می آیم
بود در آستینم آسمانی اختر همت
چراغان صفا را از پی تمهید می آیم
بهر صورت گلستانی است این دنیای پرمعنا
گذر گر افتدم صد بار بی تردید می آیم
چرا صحرا به شعر خود ننازم در بر یاران
که از گلزار (گلشن) با گل تاًیید می آیم