این غزل توسط صحرا سروده شده و تقدیم به استاد ادبیات , جناب مشفق کاشانی گردیده است .

آفتاب آئینه دار زردی رخسار ماست
هفت دریا قطره ای از چشم گوهربار ماست
نیست آغازی و انجامی جهان کهنه را
افت و خیزی جلوه گر در راه استمرار ماست
گرچه پا گیریم در زندان تنگ این زمین
آسمان آبشخور اندیشه بیدار ماست
ما ستم را هم خریداریم در بازار عشق
نور چشم ماست هرکس در پی آزار ماست
صورت گلواژه هایم گرچه چندان تازه نیست
صدهزاران نکته در یک حرف معنی دار ماست
راه باریک است و شب تاریک و صحرا سنگلاخ
ما سفر مردیم و مشفق کاروانسالار ماست


توضیحا در چاپ کتاب گلبانگ صحرا ، دارای اشتباه چاپی شده و به جای کلمه مشفق , مولا نوشته شده است.