یار آمده است و آمدنش در دل سحر
بند دل خراب مرا پاره کرده است
در فصل برگریز زطوفان گل شکار
شیرازه کتاب مرا پاره کرده است
آشفته شد تمام حساب و کتاب من
چون دفتر حساب مرا پاره کرده است
بی خوابیم به دست غم و فکر های کور
سر رشته های خواب مرا پاره کرده است
افتاده ام به خاک مذلت به راه دوست
مرکوب من رکاب مرا پاره کرده است
من یک سئوال دا...
بیشتر