گل صد برگ باغ انبیایی

علی سلطان ملک اولیایی

میان این دو حیرانم ندانم

خدایی یا که همدست خدایی

*********

در آن صبح روشن به گاه بلی

دلم شد بنور علی منجلی

چو فردای محشر در آن رستخیز

علی با خدا بود و من با علی

*********

گل گلی میکرد و بلبل بلبلی

کوه کوهی چشمه ساران غلغلی
لحظه ای دیدم که می گویند همه

یاعلی و یا علی و یا علی

*********

به قرآنی اهلش اهل دینه

کلام آن کلام دلنشینه

مترسید از بلامردان غربی

علی با مردم مشرق زمینه

*********

تک سوار روزگاری یا علی

دردو دنیا شهریاری یاعلی

اینکه داری تا خدائی رد پا

با کجا پیوند داری یا علی

********

یکی گفت ارکان عالم منم

یکی گفت فرزند آدم منم

علی گفت در مصحف کبریا

کلام خدا اسم اعظم منم

****************

گمانم که من ناروا گفته ام

علی را خدای شما گفته ام

ببخشید دریا و دریادلان

اگر نا خدا را خدا گفته ام

********

ای برتر از آب و آتش و خاک

بالاتر از عقل و عشق و ادراک

دربارۀ تو خدا چنین گفت

«لو لاک لما خلقت الا فلاک»

************

در شهر خیال مصطفا را دیدم

بالای بلند مرتضی را دیدم

در حالت خلسه چشم من رفت بِهم

خوابیدم و شاه کربلا را دیدم

**********

شبی مولا علی اصرار میکرد

به قانون طبیعت کار میکرد

محمد با خدا در پشت دیوار

علی با فاطمه افطار میکرد