تا آمدی به خانه
ای یوسف زمانه
بستم بسوی خانه
گلبانگ عارفانه

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

خورشید آسمانی
بالای بیکرانی
در ظاهرو نهانی
روشنگر جهانی

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

ای یار نازنینم
بی تو به سرزمینم
یاری اگر گزینم
خیر از جهان نبینم

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

روزی که ای بهشتی
منو با گریه کشتی
بر گو به این درشتی
چه حال و روزی داشتی

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

تو یار دلنوازی
دنیای عشق و رازی
من خانه ای خرابم
شاید مرا بسازی

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

تو شاه و من گدایم
تو کوه ومن صدایم
کفرار نگفته باشم
من بنده تو خدایم

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

ای خسرو ولایت
ای اوّل و نهایت
گر در ره تو مُردم
باشد سرت سلامت

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

درویش سر به پیشم
معنای نوش و نیشم
همراه گرگ و میشم
صحرای شهر خویشم

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم

*دار نه مره مه صاحب
بی جیره و مواجب
فردا کسی چه دونه
کی حاضره کی غایب

من مست مست مستم
مینای می به دستم
من عاشق تو هستم
گر گبرو بت پرستم


*توضیح : [دار نه مره مه صاحب ] در زبان مازندرانی , یار و صاحب من مرا بدون مزد نگه داشته ولی فردا کسی چه میداندکی حاضرست و کی غایب