مائیم و جهان ترکتازی
مارا چه رسد به عشقبازی
از شاه و گدا دگر مگوئید
محمود چو میکند ایازی
میداد پیام حق به منصور
عیسای صلیب سرفرازی
مخمور مباش تا که باز است
میخانه شهر بی نیازی
فرقی نکند بچشم حق بین
دنیای حقیقت و مجازی
دل سوخت ز دست دیدۀ من
با آتش خویشتن گدازی
گر بادۀ دست ما حرام است
بر گردان بو علی و رازی
در پهنۀجانگداز صحرا
مائیم و سراب آب بازی