من که خوابم تو مرا تعبیر کن
این کتاب کهنه را تفسیر کن
دست تقدیرم بدام انداخته است
بهر این تقدیر من تدبیر کن
نوجوانا تا نلغزد پای تو
تکیه بر اندیشه های پیر کن
سبز گردیده خطر تا دفع آن
یک کمی ای رهرو دل دیر کن
کار شیطانی بی صبری تو
این اگر خواهی دمی تأخیر کن
با پیام نور میاید زراه
خویش را چون قاصدک شبگیر کن
نیمه وصلی بایدت ای نقشبند
یار را در ذهن خود تصویر کن
سیر چشمی کار مردان خداست
همچومردان چشم دل را سیر کن
جانب صحرا چو رفتی در شکار
صید تو گور است خود را شیر کن