با بزرگان عشق خویشی کن
در کمی نیز فکر بیشی کن
در کنار قبیله فریاد
مشق تنهایی و خموشی کن
هرچه دیدی بخاطر دل عشق
گرچه عیب است پرده پوشی کن
پیری و مرگ عشق در راهست
تا جوانی پیاله نوشی کن
تو که جان کنده ای بخاطر عشق
باز ای دوست سخت کوشی کن
تا زچشم همه نیفتادی
زود فکری به دیر جوشی کن
دست خالی مرو بدیدن دوست
نظری هم به گلفروشی کن
در قناعت چو مردم صحرا
ساده خواری و ساده پوشی کن