چنان دو خط موازی کنارهم بودیم
دو هم نفس دو قناری دو یار هم بودیم
دو چلچله دو مهاجر دو خسته از همه جا
خزانه دار خزان و بهار هم بودیم
نبوده راه گریزی که ناگریزدو عشق
مثال آینه هردم دچار هم بودیم
دو آسمان خیالی دو خوشۀ پروین
ستاره های شب بی شمار هم بودیم
به لحظه های بلوری در آستانۀ صبح
به جای نشوه نمایی خمار هم بودیم
دو دفتری که درآن واژه ها به جلوه گریست
غزالۀ غرل ماندگار هم بودیم
چه بوده ایم ندانم ولی همیشۀ عمر
دو مبتلا و دو حیران کار هم بودیم
دو لاله در گذر خشک پهنۀ صحرا
به طول یک نفس آئینه دارهم بودیم