ما عاشقان شهره شهر محبتم
درویش بی تکلّف و خاکی طبیعتیم
کشتی شکسته ایم و دراین موج خیز عشق
همچون حباب غرقۀ دریای رحمتیم
رویای صادقیم و بخواب عمیق عشق
آسوده از کشاکش کابوس حیرتیم
ما را گمان و وسوسه اغوا نمی کند
تا در حریم حرمت پیر حقیقتیم
میراث پیر میکده اکنون بدست ماست
ما وارثان بر حق اهل طریقتیم
طی کردن رهی بدرازای عمر خضر
مدیون پای بادیه پیمای همّتیم
رفتند رهروان سبک گام و ما هنوز
سرگشتگان وادی صحرای غربتیم