364 - آب مراد
غریب شهر شمایم زراه می آیم
زراه و دشت سیاه گناه می آیم
زلال آب مرادم به تشنۀ دیدار
زچشمه سار کبود نگاه می آیم
رسول روشنی ام ازدیار تاریکی
سوار مرکب نورم زماه می آیم
نزول رحمت حقم زابر دریا دل
به خاستگاه نیاز گیاه می آیم
شمیم پیرهن یوسفم بِبال خیال
کبوترانه از آغوش چاه می آیم
جواب نامۀ دردم به استجابت عشق
به شهر سوختۀ اهل آه می آیم
گل سپید بهارم بدشت سبز ولی
بچشم خستۀ صحرا سیاه می آیم