تصویر سیاه یک غَرابم
زندانی بی زبان قابم
در نقطۀ بی حساب هستی
ارقام تسلسل حسابم
یک عمر نشسته ام به کنجی
ته ماندۀ دُردی شرابم
خشکیده وجودم از تعلق
پروانۀ لای یک کتابم
گه هستم و گاه نیستم من
در چشم کویریان سرابم
میدان فراز را نشیبم
دار گره خورده با طنابم
از عشق سئوال کردم از عشق
خود ماند زدادن جوابم
من سوختم از شراب حیرت
در آتش بیخودی کبابم
صحرائی شب گرفته رفتند
من ماندم و حال اضطرابم