هر چه دیدم آسمانی دیده ام
آسمانی جاودانی دیده ام
رفتم و مافوق لذت را دمی
من ز مرگ ناگهانی دیده ام
کو توال قلعه عشقم که دوش
یار را زین دیده بانی دیده ام
من که میراثی ندارم جز قلم
چیزها زین نکته دانی دیده ام
پاره هایی جز دل زارم نبود
هر چه در آتشفشانی دیده ام
عشق و مستی و خدایی و قبول
جمله را در خوش زبانی دیده ام
گفت عاشق پیشه ای آئینه وار
من خدا را در فلانی دیده ام
خویش را دیدم درین آئینه ها
هر چه از عالی ودانی دیده ام
من به صحرا زیستن رازین حیات
فوق فوق زندگانی دیده ام