من کجا گفتگو ز امر محال
کی دهد بر من این زمانه مجال
با هم ای گل بگوشه ای برویم
که بود نام آن جهان خیال
گرچه در پارکاب قافله ای
در حضور خدا بخویش مبال
سر بلندی ببین که گلبانگی
تا هنوز آید از منار بلال
گر حرامست ساقی من گفت
بستان از من این شراب حلال
ماه من ماه آسمان را بین
که کند عشوه با حضور هلال
در عبور از کویر خشک خیال
تشنه شو تشنگی است آب زلال
تا کنون من نچیده ام زادب
در بهشت زمانه سیبی کال
خسته ماندم به پهنۀ صحرا
نان در سفره آب در غربال