279 - نفرین
نفرین به عشق گرکه بود در پی هوس
مرد هوس چگونه شود صاحب نفس
در آرزوی دیدن یکدیگریم لیک
مستی حجاب گشته میان من و عسس
در کوچ بی توقف فردا به عشق دوست
مارا عبور یک گذر اما زپیش و پس
بی می خرابه ایست مرا خانقاه عشق
ای پیر میفروش به فریاد من برس
عمریست ناله میرسد از کاروان دور
با هر نفس بگوش دلم ناله جرس
صحرا صحیفه ایست ز آیات گونه گون
هم گل به سینه دارد و هم زخم خار و خس