276 - آغوش
آسمان را از چه گردی من در اینجایم هنوز
پایگیر بند زیبایی دنیایم هنوز
رفت امروزم بباد ای عمر ای دیروز من
من به استقبال صبح فردایم هنوز
گل زبلبل ,بلبل از گل برده دل ای وای من
دیر سالی رفت و من تنهای تنهایم هنوز
تشنگی را می کشم با خویش در کام کویر
همچو بوتیمار فکر آب دریایم هنوز
پای ها ماندند و من بهر عبور ازاین گذر
کفش تنگی بی اثردر پای دنیایم هنوز
آب برد این شهررا با خویش تا دریای دور
من به فکر مردم شهر تماشایم هنوز
آرزومندان شهر مااگر کوچیده اند
من اسیری مانده در دست تمنایم هنوز
آسمانی تر زعشقی روح سرگردان من
من بدنبال تو در آغوش صحرایم هنوز