260 - سلول
یک بار دگر محبت آغاز کنید
سلول گرفته مرا باز کنید
بردار فنا چو میروم چون منصور
مارا به قدوم خود سرافراز کنید
ای ساز زنان بیاد آزادی ما
با دست خیال ساز خود ساز کنید
ای کوچ خیال تا بهاری دیگر
هرکس بدیار خویش پرواز کنید
ای دلبرکان خوب آبادی عشق
با اهل نیاز خویش کم ناز کنید
پیغمبر شب نشسته در مجلس حال
با چشم سَحر نگه به اعجاز کنید
صد گونه گره به نکته ای واگردد
گر گوش به حرف نکته پرداز کنید
گر باروری نمیدهد شاخۀ عمر
خود را چو درخت سایه انداز کنید
ای مردم رهسپار صحرای گریز
طفل یله را سوارجماز کنید